سلام امروز آخرین روز پاییز است برایم بسی خاطره انگیز شد حضور سورپرایزگونه ریاست محترم اداره در کارگاه فن بیان.به جرات میتونم بگم که اقای تمجیدی از جمله فرد اداری هستد که در طول سالهای کاریم مهمان کارگا هام میشدنبرایم هدیه آورده بود اقای روغنچیان و اقای رمضانخواه هم آمده بودتد. یک کتاب یک لوح تقدیر در پوشه ای لوکس و یک کارت هدیه.روز فوق العاده خوبی بود کلا فن بیان لبخند و بعضا قهقه میاره. حنابندان هم گرفتم چون گفتم حتما حناسری بخونیم با هم که نیازه گاهی با سینه خونده بشه گاهی با سر و پیشانیکف دستشون حنا هم گذاشتم.قراربود 12 تمام بشه اما تا یک ونیم ادامه داشت و بعد هم عکس انداختیم. الان که دارم اینو مینویسم پستی از پیجی دیدم که بسیار بهش فکر کردم. چرا برای گرفتن فال حافظ از انگشتان دستان خود کمک میگیریم و در مجموع شش بار بالا و پایین میکنیم تا صفحه کتاب باز بشه .الزاما چرا فال برای من بسیار بی معنی هست ولی تخم مرغ شانسی رو دوست دارم قرعه کشی رو دوست دارم. انتخاب کلمه تصادفی رو جهت بداهه گویی دوست دارم. چرا این همه تناقض؟چرا مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید ابدا برایم معنی مثبتی ندارد؟ امید بخش نیست؟چرا اساسا امشب فال بیشتر دوستان در فضای مجازی همین شعر است؟بگذریم. سفره
یلدای ما روی هدیه ترمه ای از مبو یعنی مریم چیده شد به خانواده پول دادم. بامزه بود ولی یلدا منو یاد دلشوره های از دست دادن پدر میندازه سوم دی ماه کلا باپدر خداحافظی کردیم.راستیهفته گذشته رفته بودم پیش اولی های شاهد اونم پسر های دوست داشتنی سیب و گیتی مهمان کلاسشون شدند زبیده نمیتونست مهمان کلاس بشه چون اینجور ی رو نخونده بودنخیلی خوب بود اما من باید زود برمیگشتم خونه.آخرین روز پاییز + نوشته شده در پن سفید مثل برف...
ادامه مطلبما را در سایت سفید مثل برف دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 8allameh401 بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 14:33