سفید مثل برف

ساخت وبلاگ
امروز که رفتم برای مرغ های سیلکی ذرت بخرم فروشنده بهم گفت شما چقدر ذرت مصرف میکنیدگفتم منو یاد کتاب پستچی انداختید و جمله معروفش: خوش به حالت شما چقدر نامه داریدخندید و در ادامه گفتم وقتی این مرغهای چینی ذرت رو میبینن چشماشون از شادی برق میزنه آنقدر این ذرت ها شیرین و خوشمزه ان که گاهی میپزم و سس مخصوصشرا اماده میکنم و خودمون هم میخوریم از زغالی هم خوشمزه تره .راستی زعال یا ذغال رثا یا رسا؟چه کسی باورش میشد که زمستان که نه در کل سال بلال داشته باشیم آنقدر دلم بابا رو میخواست که حد نداشت پدرم این جیزها رو خیلی دوست داشت و مادرم که زیاد ابراز نمیکرد + نوشته شده در جمعه چهاردهم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 6:30 توسط زبیده قاسمی گوابری  |  سفید مثل برف...ادامه مطلب
ما را در سایت سفید مثل برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8allameh401 بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 ساعت: 22:52

سلامهفته معلم گرامیروز معلم دبستان امیرکبیر لنگرود بودم سیل تبریک پیامها رو حس میکردم وقتی با استاد حرف میزدم به هیچ تلفنی پاسخ ندادم جز اقای خانی که دوران طلایی زندگی حرفه ای من برمیگرده به دوران ریاست ایشان و معاونت اقای اسماعیلی و در ادامه اش ریاست ایشان. انتظارم اینبود که امسال یک دوران طلایی دیگه برام رقم بخوره با حضور اقای تمجیدی که خب مدتش کوتاه بود. روز معلم روز قشنگی بود و از قشنگیهاش و هر آنچه دلم برایش سوخته و میسوزه یادداشت هایی برای خودم کنار گذاشتم. همه لحطه های بودن در کنار استاد را دوست داشتم. وقتی باهم به دیدار فرهنگی پیشکسوت اقای سیاری رفتیم مفهومی ترین نگاه رو در منظره زندگی یک فرهنگی دیدم. حضور اقای لاهوتی در این جمع و دریافت تشویقی از دست ایشان خاطره یا بهتر بگم تجربه دیگری را برایم رقم زد. اینم بگم خوش به حال اقای لاهوتی که من پیشکسوتی از رودسر مهمان انجا بودم و گرارش عملکردش رو بهبود بخشیدم از دکتر خداجوی مردمدار هم متشکرمراستی مجتبی همکار جوان و باوفا دوکیلو شیرینی خریده بود شیرینی تر. وای مجتبی من عاشق شیرینی تر هستم اما باید مراعات کنم وزنم بشدت بالا رفته و اگر به پاهام فشار نمی آورد بیخیال بودم. نور رودسر کیفیت رو بالا برده اما سهیل رشت فوق العاده است. یک گل خریده بود به مجتبی گفته بودم که گل دوست ندارم هرچند خدایی این گل خیلی زیباست اما واقعا علاقه ای به گل ندارم گلدان سفید و تازه اش حس خیلی خوبی بهم میده مجتبی گفت این گل مهمان شماست اسمش گل مجتبی است هفته ای یکبار بهش آب بده. امان از دست تو مجتبی. پستچی هم ان روز برایم بسته ای اورد یک هدیه بسیار زیبا و شکیل از دانش اموز قدیمی. انگیزه این هدیه برمیگرده به اموزش کارباچوب توسط من در دوران راهنمایی سفید مثل برف...ادامه مطلب
ما را در سایت سفید مثل برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8allameh401 بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 ساعت: 22:52

خ نعمتی یک لیوان میرزا فرستاده بو برام

پرسیر و کم گوجه

اینم از اکت و ذهن اگاهی امروز

کمی با نون خوردم

امروز دانش بنیان برنامه غذای محلی داشت

مانده ام چی بگم وقتی اولین اسلاید پاورپوینت دهه 80 میشه استوری موسسه

همه همین امروز

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 13:33 توسط زبیده قاسمی گوابری  | 

سفید مثل برف...
ما را در سایت سفید مثل برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8allameh401 بازدید : 11 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 15:14

امروز صبحانه نان داع تازه خشخاشی خوردمبا پنیروااااای تازه داستان نان تازه را ارسال کرده بودمچطور میشود اینطور میشود حالا مثلا تصادفی اینطوری شد بازم می ارزهموقع خوردن یاد مدرسه الزهرا افتادم نان و سیب زمینی پخته عالی بودهمینطور یاد خانم حکمت من دیگه شما رو نمیبینم هوشت هوشت افتادم + نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 18:57 توسط زبیده قاسمی گوابری  |  سفید مثل برف...ادامه مطلب
ما را در سایت سفید مثل برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8allameh401 بازدید : 11 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 15:14

دلم نیامد در این خصوص چیزی ننویسمبا وجودیکه این مناسبت یک مناسبت فراملی هست اما ناخوداگاه طی این چند سال مارو هم تحت تاثیر خود قرار داده حداقلش اینه که قدر یکدیگر رو بدونیم قدرخاتواده و دوستان و در کل کسانی را که دوستشان داریم اولین هدیه امروزم را نثار پدر و مادرم کردم سپس به خانواده ای که تشکیل داده ام هزینه چندانی نداشت بلکه فقط باید کمی وقت میذاشتم و چیزی را درست میکردم که دوست دارند. ناهار امروز همه مهمان من بودند. کوبیده و ترش کبابی تک من هم ناهار خوردم با وجودی که صبحانه مفصلی خورده بودم. رژیم را شکستم اساسی.تولد حضرت عباس منو یاد عموی نازنینم انداخت فردا او را مهمان خواهم کرد و امیدوارم روحش شاد شود. من برای روز عشق با خدای خودم هم حرف زدم کاملا خودمونی و دوستانه. من واقعا عاشق خدا هستم که همیشه مراقبم بوده و هست. + نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 1:27 توسط زبیده قاسمی گوابری  |  سفید مثل برف...ادامه مطلب
ما را در سایت سفید مثل برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8allameh401 بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 15:14

قشنگ یادم نیست چه کردم این دو هفته ولی پیش اولی های پاسداران رفتم با دومی های شاهدد خور دونین که چقدر وچه دوست دارمگفتن ندارهامروز روز مادره من مادری هستم که مادر داشتم الان ندارمشبیه شرایط من بسبارند اما کسی شبیه خودم نیستامروز نمیشه برم پیش مادرم انشاالله تا فردا ببینم چطور میشهدیشب یه کیک تازه خریدن واسه من خانوادهاما هر چی چوب و پوست گردو بود لابه لای کیک بودباورتون نمیشه از تمیزترین قنادی شهرمون خریده بودنمن نذاشتم بچه ها زحمت بیفتن کیک بپزن هرچند ال کوکی پختحس عکس گرفتن نبود به هیچ عنوان و فقط از کیک عکس گرفتنعل برایم کیک خرید و ال برایم کیف و مل هم هر وقت مناسبتی میشه در کابینت اشپزخونه رو باز میکنه مبگه ببین مامان همه اینا رو من از دیجی کالا خریدم و من عاشق خریدهای مل هستم اون کاملا میدونه وسایل خلاقانه دوست دادم در کل عل و مل و ال پدیده های عحیبی هستند که تمام لحظه های زندگی بهترین جامعه هدفم برای تجربه نگاری اندروزگار غریبی است و من روز به روز گنگ تر و ابری تر و مه الود تر میشم خب دلم مادرم رو میخواد اساسییییی + نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم دی ۱۴۰۲ ساعت 10:55 توسط زبیده قاسمی گوابری  |  سفید مثل برف...ادامه مطلب
ما را در سایت سفید مثل برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8allameh401 بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 12:29

سلام چهارشنبه رفتم البرزابتدایی پسرانه غیر دولتیدوساعت با هم بودیم شکوفه رو دیدم دانش انوز قدیمی و زیبای خودمومدرسه به دلم نشست یا ننشست؟خب نظری تدارم. مدارس خانگی هم حکایت خودشونو دارندیه تکلیف منزل بهشون دادمدو نفر از ده تا انجام دادنمنتظرم تا چهارشنبه آینده بقیه چه میکنندجای موسس مدرسه خالی بود + نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم دی ۱۴۰۲ ساعت 22:20 توسط زبیده قاسمی گوابری  |  سفید مثل برف...ادامه مطلب
ما را در سایت سفید مثل برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8allameh401 بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 12:29

سلام پنجشنبه 28 دی استانه اشرفیهدبیرستان دخترانه ایت اله وحید400 و خرده ای دانش اموز یا علیییییکلاس فن بیان و گفت و گو برای همکارانناز و دوستداشتنی و مهربان و مودب و خوش تشکرفقط دو تا حسن تو کلاس بودن بقیه خانمبعد از ظهر روستای کرباسرا اولین سالگرد حکمتغروب هم کلی خریدشب خستهامروز بررسی سوالات امتخانی و لشکاحان + نوشته شده در جمعه بیست و نهم دی ۱۴۰۲ ساعت 20:59 توسط زبیده قاسمی گوابری  |  سفید مثل برف...ادامه مطلب
ما را در سایت سفید مثل برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8allameh401 بازدید : 13 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 12:29

سلام امروز آخرین روز پاییز است برایم بسی خاطره انگیز شد حضور سورپرایزگونه ریاست محترم اداره در کارگاه فن بیان.به جرات میتونم بگم که اقای تمجیدی از جمله فرد اداری هستد که در طول سالهای کاریم مهمان کارگا هام میشدنبرایم هدیه آورده بود اقای روغنچیان و اقای رمضانخواه هم آمده بودتد. یک کتاب یک لوح تقدیر در پوشه ای لوکس و یک کارت هدیه.روز فوق العاده خوبی بود کلا فن بیان لبخند و بعضا قهقه میاره. حنابندان هم گرفتم چون گفتم حتما حناسری بخونیم با هم که نیازه گاهی با سینه خونده بشه گاهی با سر و پیشانیکف دستشون حنا هم گذاشتم.قراربود 12 تمام بشه اما تا یک ونیم ادامه داشت و بعد هم عکس انداختیم. الان که دارم اینو مینویسم پستی از پیجی دیدم که بسیار بهش فکر کردم. چرا برای گرفتن فال حافظ از انگشتان دستان خود کمک میگیریم و در مجموع شش بار بالا و پایین میکنیم تا صفحه کتاب باز بشه .الزاما چرا فال برای من بسیار بی معنی هست ولی تخم مرغ شانسی رو دوست دارم قرعه کشی رو دوست دارم. انتخاب کلمه تصادفی رو جهت بداهه گویی دوست دارم. چرا این همه تناقض؟چرا مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید ابدا برایم معنی مثبتی ندارد؟ امید بخش نیست؟چرا اساسا امشب فال بیشتر دوستان در فضای مجازی همین شعر است؟بگذریم. سفره یلدای ما روی هدیه ترمه ای از مبو یعنی مریم چیده شد به خانواده پول دادم. بامزه بود ولی یلدا منو یاد دلشوره های از دست دادن پدر میندازه سوم دی ماه کلا باپدر خداحافظی کردیم.راستیهفته گذشته رفته بودم پیش اولی های شاهد اونم پسر های دوست داشتنی سیب و گیتی مهمان کلاسشون شدند زبیده نمیتونست مهمان کلاس بشه چون اینجور ی رو نخونده بودنخیلی خوب بود اما من باید زود برمیگشتم خونه.آخرین روز پاییز + نوشته شده در پن سفید مثل برف...ادامه مطلب
ما را در سایت سفید مثل برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8allameh401 بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 14:33

سلامکارگاه (رویای دخترم در کلاس درس) از ده تا دوازده دبستان دخترانه شاهد که صد البته وقتی خانواده ها مهمان باشند یک به بعد باید بری خونهچهارمین باری بود که کارگاه میذاشتم: کارگاه مشاهده ویژه ششمی ها- کارگاه خلاقیت برای مادران- کارگاه کلیک شاد بازم ویژه ششمی ها- و اینبار با نام فانتزی رویای دخترم در کلاس درس مانور دادیم که ویژه اولیا بود. مدیر و خانواده ها متقاضی کارگاه بعدی در خصوص بلوغ و روشهای یادگیری بودند. ولی به جان خودم من نمیتونم در خصوص بلوغ صحبت کنم چون به برخی از صحبت های روانشناسانه اعتقاد ندارم اما برخی رو قبول دارم اساسی.بچه ها تو پایه هفتم در کتابی مجزا که مربوط به دبیر تفکر است با بلوغ آشنا میشند. خنده ام میگیره از این نیازسنجی وزارت. بنده های خدا عزیزان جان بالا دستی، بلوغ در دخترهای امروزی از کلاس سوم شروع میشه هااااا.کلی از سومی های ما بالغ شدند عاشق هم شدند.بگذریم که در کارگاه چی گفتیم و چی شد و چطور شد اما عجیب بود بسیار عجیب. فقط یه دو نه بابا بود اواخر اومد اونم روحانی. بقیه مامان بودند. عجیب بود چون منو نگاه میکردن مژه نمیزدن. عجیب بود چون محض امتحان یک حرفی میزدم و میگفتم براش دست بزنید اما از دست زدن خبری نبود و همچنان خیره می موندن. سریع رفتم سراغ وسایل عملی که برده بودم. یک گالش پلاستیک که 50 تومن خریدم و توش ده هزارتومان قایم کرده بودم. یک جفت پیراهن و...کم کمک فضای کارگاه عوض شد. تازه به خود اومدن و کیف کردیم اساسی. به تعداد هر نفر یک مشکل وجود داشت اما یک تکنیک یادشان دادم که گفتم برای هر کجای دنیا برید هر مسئله ای باشه اینو با خودتون داشته باشید. اینقدر مخاطبانم به دلم می نشستند که خدا میدونه ولی من همیشه باید جام کمی بلند تر باشه. صبح یادم رف سفید مثل برف...ادامه مطلب
ما را در سایت سفید مثل برف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8allameh401 بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1402 ساعت: 15:23